متین متین ، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره

انگیزه ای برای زندگی

سفر به شمال بعد از ماه رمضون 96

1396/4/12 8:25
نویسنده : مامان متین
166 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه ی مامان 

ماه رمضون امسال که توام بود با امتحانات من به خوبی سپری شد و شکر خدا من تونستم روزه هام و بگیرم . شما هم وقتی خوراکی یا غذا میخوردی از اینکه من چیزی نمیخوردم تعجب میکردی وقتی خوراکی بهم تعارف میکردی من میگفتم روزه ام . نگو وروجک من همه اینا رو داره حفظ میکنه . بعد ها وقتی بهت چیزی میخواستم بدم میگفتی دستت درد نکنه مامان روزه ام .یادمه سر نماز شما میومدی کنارم گاهی ساکت ومودب می ایستادی نمازو گاهی تو سجده که میرفتم سوارم می شدی و کلی میخندیدی .مهمونی خاله بنفشه رفتیم . مامان جون یکبار عزیز و خاله فاطمه رو دعوت کرد و یکبار خانواده خودش و . خاله سهیلا افطاری داد .. عزیز هم کرج بود و ما زود به زود میرفتیم خونه خاله فاطمه . یه شب که عزیز دعوتمون کرد افطاری تو پارک خیلی خوش گذشت ولی بعدش خودش مریض شد . بردیمش دکتر و چکاپ داد که شکر خدا به خیر گذشت.

امتحاناتم هم به خوبی پاس کردم و اون شبها تا صبح بیدار بودم . 

آخرین روز ماه رمضونم راهی شمال شدیم و با خاله رقیه اینا هماهنگ کردیم که اونا روز دوم به ما ملحق شدن . با وجود عرفان به شما حسابی خوش گذشت .میرفتیم دریا از آب میومدی بیرون من بهت کلوچه و کیک میدادم و از خستگی تو بغلم خوابت میبرد . تو ساحل یه خواب نازی کرده بودی که هیچوقت یادم نمیره .شبهای شمال هم عالی بود میرفتیم دوچرخه سواری.تو راه برگشت رفتیم جنگل دیلمان . طبیعت بسیار زیبایی داشت .

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)