خداحافظ ای شعر شبهای روشن
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظههای جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمیمانی ای مانده بی من
تو را میسپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
از چی بگم . از کجا شروع کنم . مامان که رفت انگار دنیا برام کوچیک و سرد شد . نمیدونستم اینقدر سخته غمه بی مادری . خیلی دلم برات تنگ شده مامان . عصرها بدجور دلم میخواد باهات حرف بزنم . با تلفنم راضیم باهات صحبت کنم . تو خوابمم بیای بازم قانعم . فقط یه جوری از یه طریقی خودت و به من برسون . آخ مامان اگه میدونستم اینجوری بیخبر میخوای بزاری بری که اونروزا بیشتر قدر تورو میدونستم بیشتر بغلت میکردم و میبوسیدمت.پنجشنبه ها میام پیشت . تو دلم میگم مامانم اینجا خوابیده پس حتما حرفام و میشنوه . باهات درد و دل میکنم . صدات میکنم . حرفام و میگم . ازت گلگی میکنم و به خدا میگم خدایا به بزرگیت قسم میدم جای مامانم راحت باشه . اگه تو این دنیا خیر ندید تو اون دنیا قرین رحمت باشه . دلم فقط به اینا خوشه . خیلی خیلی خیلی دلم گرفته . خیلی خیلی خیلی تنهام .
کاش مامان نمی رفت به این زودی ها
مامان مهربونم تا زمانیکه خونت هست هر پنجشنبه میایم اونجا دور هم جمع میشیم خیالت راحت بچه ها هنوز دور هم جمعن . نگران ما نباش