متین متین ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

انگیزه ای برای زندگی

فرشته ی من زمینی شد

1393/2/17 23:42
نویسنده : مامان متین
183 بازدید
اشتراک گذاری

منم مامان شدم

خداوند بزرگ ومهربون و شاکرم که امسال الین روز عید به من یه عیدی بزرگ داد که هیچوقت فراموشش نمیکنم . اولین روز فروردین ساعت 11 صبح توسط دستهای مهربون خانم دکتر راسخ فرشته کوچولوی من به دنیا اومد . محمد اونروز از خوشحالی به کل پرسنل بیمارستان عیدی داده بود. منم که اون شب با وجود درد شدیدی که به خاطر بخیه هام داشتم با دیدن متین و شیر دادن بهش همه دردای دنیا از یادم می رفت . از بیمارستان مرخص شدم و اومدم خونه . دورم شلوغ بود . همه عزیزام پیشم بودن .روز سوم تولد متین بردیمش غربالگری و بعدش آز خون واسه زردی که متاسفانه بچم زردی داشت و باید بستری می شد . نذاشتم بستریش کنن گفتم خودم تو خونه با ترنجبین و مهتابی زردیش و میارم پایین ولی چند روز بعد بردمش آزمایش دیدم زردیش بالاترم رفته . چاره ای نداشتم باید بستریش می کردم . حالا که من راضی شده بودم بیمارستانها جا نداشتن . یه چشمم اشک بود و یه چشمم خون . بچه به بغل تا 11 شب دنبال بیمارستان می گشتیم . بالاخره توسط یکی از آشناهای خواهرم تو یکی از بیمارستانها قبولش کردن . هرجا می رسیدیم اول از بچم خون می گرفتن تا ببینن زردیش چقدره . دیگه بچم خون نداشت . منم حال نداشتم . رفتیم دکتر فشارم 8 بود بهم سرم و چند تا آمپول زدن . همون شب باید می موندم بیمارستان پیش متین . هر 2 ساعت یه بار مامانا رو صدا می کردن واسه شیردهی ولی متین من خیلی بی تابی می کرد از دستگاههای اونجا می ترسید تا دردستگاه و باز می کردم متینم بوی من و حس می کرد و اروم می شد . بالاخره با هر رنج و سختی که بود متین خوب شد و مرخصش کردن . بعد اومدم خونه واسه پسرم جشن دهه گرفتم و محمد برام یه کادوی گرون قیمت خریده بود که اصلا فکرش و نمی کردم و فرداییش اثاثم و جمع کردم رفتم خونه مامانم تا سه هفته اونجا بودم و بعد از اونجا دو هفته خونه مادر شوهرمینا موندم و تازه امروز اومدم خونه . هفته پیش متین و ختنه کردیم و فعلا حلقش نیفتاده.خدا کنه این هفته بیفته . امروز خودم مریضم .گلوم درد می کنه نگران متینم . خدا کنه بهش سرایت نکنه . عصر با محمد میرم دکتر .خلاصه زندگی جدید با متین یه عالم خاصی داره . متین تنهایی رو دوست نداره . همش باید بشینم کنارش باهاش حرف بزنم . تازه این ترم انتخاب واحد کردم و مجبورم درس بخونم خدا به دادم برسه .معلوم نیست جند واحد بتونم پاس کنم . عیب نداره فدای یه تار موی پسر م . پسرم برام مهمتره یه لحظه هم از خودم دورش نمی کنم .

ودر آخر اینکه خدایا همه مامانای منتظر و به آرزوی دلشون برسون .و آرزوی سلامتی واسه مائده جون و نینی هاش دارم و آرزوی سلامتی واسه رها جون که هنوز نینیش به دنیا نیومده 

+ نوشته شده در  چهارشنبه 24 اردیبهشت1393ساعت 15  توسط میترا |  2 نظر

عکسهای متین پسملی شیرینم

متین در اولین روزهای زندگیش

متین اماده شده که بره مهمونی (45 روزه شده)الهی فدای اون غبغبت بشم من

پسندها (2)

نظرات (0)