در آستانه ی نوروز 95
روزهای پایانی سال رو داریم سپری میکنیم و به لحظات سال تحویل نزدیک میشیم . روز اول عید که مصادف با شکفته شدن ثمره ی عشق و زندگی من و باباییه قشنگیای این روز و برام دو چندان کرده چرا که هر سال عید تما می خاطرات متولدشدن متین مثل فیلم از جلوی چشام رد میشه .
این ماه آخر سال هم اتفاقای خوب و بد زیاد داشتیم مثل سفر یه روزه به رشت جهت عرض تسلیت به خاله ژیلا و خاطرات نمکینی که پسملی به جا گذاشت و صرف شام تو رستوران سنتی تو راه برگشت که خیلی برامون جالب بود . بعدش کاشت ناخن مامان میترا(مامان میتا به قول متین)و ماجراهاش و خرید لباس ست پدر و پسری . خریدای تموم نشدنی مامان میتا در کنار دو همنفسش . دنگ و فنگ های از شیرگیری پسملی که بیشترش با شکست مواجه شدن و خرید صبر زرد و بی فایده بودنش در راستای از شیرگیری . چرا که پسملی حاضر نیست تحت هیچ شرایطی خودش بخوابه و باید بچسبه به من تا خوابش ببره . فقط کابوسی که امروز صبح دیدی و با جیغ از خواب بیدار شدی ذهنم و مشغول کرده و صبح حاضر نبودی بری خونه مامان جون و بعدش چند مرتبه زنگ زدم مامان جون گفت خیلی گریه کردی گویا به وجود من احتیاج داشتی و متاسفانه من نبودم کنارت . کاش میتونستم بیام تو خوابت و نذارم هیشکی پسملی من و اذیت کنه و حق همهشون و بزارم کف دستشون .قربون بچه بد گفتنات وقتی که صدای ترقه میشنوی و میگی . قربون مامان للا و بابا ییضا و مامان پاجو گفتنات . سر صبح میای بالا سرم و منو بیدار میکنی . قربون قایم باشک بازیات که میگی متین اووووووووووووو؟
فقط مامان قربونت بره که شیر پاستوریزه رو به این قشنگی میخوری چرا اینقد به شیر مامان پیله کردی من نمیدونم ؟ مامانت هم که دو ماه از ترم گذشته روی کتاباش و باز نکرده . خخخ ایشالله خدا کمکم کنه تا قبل عید راحت و بی دردسر از شیر بگیرمت و بعد از عید بریم سراغ پروسه ی از پوشک گیری . تمام حرفات و حرکاتت همه و همه حاکی از بزرگ شدن و کامل شدنت داره . خدا حفظت کنه همه هستی مامان