متین متین ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

انگیزه ای برای زندگی

واکسن 18 ماهگی

1394/7/6 9:48
نویسنده : مامان متین
262 بازدید
اشتراک گذاری

 

همه زندگی مامان دیروز واکسن 18 ماهگیت و زدم و آوردیمت خونه . اولش خوب بودی بعد کم کم داشتی بیحال میشدی . قطره استامینوفن و به کمک مامان جون دادم بهت . بعد بردمت با کالسکه چرخوندمت . اومدیم خونه مامان جون . یه کم شیر خوردی و خوابیدی . من کنارت نشسته بودم و غرق تماشای قشنگیهایی بودم که خدا تو صورت تو آفریده . وقتی بیدار شدی پات دیگه خشک شده بود . میخئاستی مثل همیشه بدویی و راه بری ولی پا اجازه نمیداد . برمیگشتی به سمت من و مستاصل میگفتی ماما . قلبم تکه تکه میشد . نمیتونستم برات کاری بکنم . یه کم غذا بهت دادم و دوباره بعد از ظهر با کالسکه بردمت بیرون و تا زمانیکه بابایی بیاد بیرون بودیم . عصر اومدیم خونه دوباره دیدم کلافه ای . فهمیدم خوابت میاد . کار قطره استامینوفنه بود وگرنه اینقدر نمیخوابیدی . خوابوندمت . بازم کنارت نشستم . با تمام وجود آماده شنیدن صدات بودم که اگه بیدار شی بغلت کنم و شیرت بدم . بعد یک ساعت بیدار شدی و با دیدن من و بابایی بالاسرت یه لبخند قشنگی به من زدی و تا خواستی سرپا شی بازم پات جواب نداد . همه چی یادت اومد .بازم اخمات رفت توهم

همه وجودم صبر و مقاومتی که تو داری من تو هیچ بچه ای ندیدم. عزیز دل مامان من که به اندازه تو صبور نبودم . اینهمه طاقت و از کجا آوردی . آرامش من

+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ مهر۱۳۹۴ساعت 10  توسط میترا |  نظر بدهید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)